در مورد مسائل شخصی - درونیِ خود هیچوقت خیلی انعطاف پذیر نبودم...
یعنی اینکه وقتی منتظر روی دادن چیزی باشم و خودم رو براش آماده کرده باشم ولی در یک آن بدون هیچ مقدمه ای و درست در لحظه ای که باید اتفاق بیفتد و مورد استفاده قرار گیرد با چیز دیگری مواجه شوم به شدّ از درون دچار به هم ریختگیِ نا موزونی می شوم و انگار که خون به مغزم نمی رسه... قبلا ها خیلی شدید بود این موضوع برای خیلی مسائل ولی خوشبختانه یا هم چه کسی میداند شاید هم متاسفانه در مورد مسائل شخصی، عمومیِ - بیرونی خیلی وقت پیش هاست که سعی در منعطف ساختنش هستم و از فرمول بی محلی استفاده میکنم... ولی همچنان در برابر شخصی - درونیِ خود همچنان این عدم انعطاف گاهی اوقات شدید روی اعصاب هست و عجیب گاهی اوقات خون به مغز نمیرسه و بووووووومممم...
+ مثال برای مسائل شخصی عمومیِ - بیرونی : مثلا فرض کن از چند ساعت برای ناهار، خودت و معده ی محترم ت را آماده و منتظر یک چیزی کرده باشی و همه ی امورات هم دال بر آن غذای بخصوصی باشد ولی در یک آن که در قابلمه رو برمیداری کلا ببینی که چیزه دیگری است و این تغییر درست زمانی رخ دهد که قرار بر زمان مورد استفاده اش همان لحظه باشد :/
+ مثال برای مسائل شخصی - درونی : هم که بماند :)