نوشته های مستر من

زندگی‌بعدی

زندگی برای اینکه یک بار دوستت داشته باشم خیلی کوتاه است..

قول می دهم در زندگی بعدی هم دنبالت بگردم...

ویلیام شکسپیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

خودنویسی

می دانم که دیگر وبلاگ نویسی رواجی ندارد...

من هم دیگر مدت هاست وبلاگ نویسی نمی کنم...

این خودنویسی است... نویسه ای از خود... برای خود... با مضمون خود...

که نوشتن ذاتیِ من است... و جزء لاینفک ما...

که شامل قانون پایستگی می شود...

گاهی نوشتن تنها سلاح کاری ماست...

همچون آخرین فشنگِ آخرین خشاب...

که میتوانی خود را رها سازی یا دیگران را...

و زیرک ترینشان... هر دو را...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

کامنت بک

نمی دانم چرا این نیمه شب نبش خاطرات کرده ام...
این حس نوستالژیک پارادوکسیکال همچنان نوازشمان می‌کند...
از اولین پست... در بلاگفا... که روزمره نویسی های مجازی شروع شد... سال ۹۰-۸۹....
چند ساعت غرق شدم...
که انگار در همان نیمه شب ها هستم...
یک آن زمان با خود دچار تناقض شد...
انیشتن راست می‌گفت که سرعت زمان از نور بیشتر است و لازمه سفر‌ در زمان این است که از نور سبقت بگیریم...
و انگار چون نوری گذشته است همه این زمان ها...
دورِ نزدیک، یا نزدیکِ دور....
سادگی هایمان زیبا بود...
زیبایی که در تکاپوی بزرگ شدن و پیشرفت نادیده گرفته شد...
چه ساده لوحانه غرق در زیبایی در تکاپوی زیبایی بودیم...
ولی همان یک لحظه لمس زیبایی نیز غنیمتی‌است...
این و بیشتر از این همه تاریخ انسانیت ماست...
تاریخِ راهی که طی کرده ایم تا که باشیم در جایی که هستیم...
تاریخ احساس...‌اندیشه... محبت... معرفت... وعده ها...
در جایی خوانده ام... تو در قبال افرادی که با تو آشنا می شوند مسئولی...
خواستم بگویم که سراسر زیبایی است... سراسر حس خوب لحظات ناب سادگی هایمان...

پ.ن: نیمه شب چهارشنبه نهم آبان ماه یکهزاروچهارصدوسه ساعت ۰۰:۴۷
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

نوستالژیک

هجوم این حجم از احساسات نوستالژیک در سی و یک سالگی کمی غریب بنظر می رسد...

انگار که یک دهه زودتر زندگی کرده ام...

آهنگ های گروه آریان، آهنگ هایی که شادمهر وقتی در ایران بود کار کرده بود... علامت سوال...شب‌ برهنه.... و شاید جدیدترینشان تقدیر باشد... یا حتی سه گانه کما...

حتی گاهی هوس مجله خانواده سبز آن روز ها را می‌کنم...

بنظرم کمی زود بود...

هجوم این حجم از نوستالژیک...

که هر روز بخش هایی از آن در ذهنم مرور می‌شوند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

عاشقانه هایی که هیچگاه بهم نمی رسند...

عاشقانه هایی که هیچگاه به هم نمی رسند...

عاشقانه هایی هستند که هیچگاه تمام نمی شوند...

عاشقانه هایی که هیچگاه فراموش نمی شوند...

چشم هایی که همیشه به راه اند...

صورتک هایی همیشه شبیه...

فکر هایی همیشه به فکر...

گل هایی که هیچگاه چیده نمی شوند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

چگونه بگویم دوستت دارم

چگونه بگویم دوستت دارم...

وقتی سالهاست که مرا در کنج طاقچه ی دلت جای گذاشته ای...

که تو چون گلی را مانی که نباید او را چید...

افسوس که گل ها پژمرده می شوند...

در خیال مروارید زندگی بخش زلال...

و حسرتی موازین...

تا بی نهایت...

که هیچ وقت به همدیگر نخواهند رسید...

ر.ص

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

دوباره نوشتن

میخواهم دوباره بنویسم...

در این وانفسای شباهنگام...

چند صباحی است گم شده ای در وجود خود یافته ام...

که سالهاست از خود دور کرده ام...

نوشتن ذاتی بعضی هاست...

و انکار ذات... ظلم به ذات است...

آدمی با خواندن انسان بهتری می شود...و با نوشتن انسان آرام تری

سابقاً انسان آرام تری‌ بودم...

و حال سنگینی دنیایی از نانوشته ها را به دوش می‌کشم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

...

نقطه سر خط؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

اولین بار

امروز برای اولین بار توی عمرم از خدا خواستمت...

و تو رو دعا کردم...

داشتنت رو... داشتنم رو...

همون قدر سخت...همون قدر محال... همون قدر دور...

که برای یک بار برای اولین و آخرین بار اتفاق بیفتی...

برای همیشه... 

که تمام شود.

#شخص_نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

عاشقانه های بی پروا

عاشقانه های بی پروایتان را برای خود نگه دارید 

نامش حسادت نیست... ولی... حتی شاید کمی... 

فوران دوست داشتنیه عاشقانه هایتان

بر حجمِ غمِ تنهایی های عابر پیاده ی این شهر غریب بیفزاید...

+طهران_نوشت: ساعت بیست و سه و هجده دقیقه 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن