آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست...
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست.
از سری سر و کله زدن های من (+) و خاله فریبا (-):
- رضاااااااااا... هوووووی پااااشووو بااااا ساعت دو ظهره هنوز گرفته خوابیده
+ خاله تورو خدا سر و صدا نکن خسته ام
- بعله دیگه منم از شب تا صبح بشینم پای تلگرام و لاو بترکونم و مخ دختر مردمو بزنم خسته میشم
+ خااااااالللللللهههه؟!!!! خوبه خودت شاهد بودی تا خود صبح داشتم سفارش مردم رو طراحی میکردم... :/
- دیگه بدتر... دیگه بدتر .... هم سن و سال های تو کم مونده بچه شون هم به دنیا بیاد تو هنوز....
+ چیکار کنم برم مخ دختر مردمو بزنم؟!!
- ها چشمم روشن بعله بفرما دیگه ... بعد اینهمه مدت پسر بزرگ کردنم همینم مونده بود
+ پس چی؟!!
- هیچی بیا یکم سر معصومه رو گرم کن باهاش بازی کن من بخوابم خسته شدم از صبح
+ من : :/
- تو که اگه عرضه این کارا رو داشتی الان دست از پا دراز تر نمیفتادی اون گوشه زانوی بخل رو غم بگیری
+ خاله زانوی غم بخل بگیری .... بعدشم بغل ...خخخ
پ.ن : آخر سر هم نفهمیدم چی به چی شد هر چی گفتم یه چیزی گفت نفهمیدم چیکار کنم معصومه رو گرفتم اوردم زیر پتو با هم خوابیدیم...خخخ ... البته اینقد ادا در آوردیم که خواب همه رو پروندیم
اگه شب قدر برامون مهمه، قبل از شب زنده داری به فکر دلهایی باشیم که ممکنه تو این سال باعث شکسته شدنشون شدیم...
اگه دلمون از خدا شکسته شاید دلی هم از ما شکسته...
قبل از احیای شب قدر به فکر احیای دل هامون باشیم...
شب های قدرتون مقدّر :)