همیشه لحظهــ ـ . آخــ ـ ـ ...ر خـــــــــدا ♥ نزدیک تر میشه...
برف می بارد
آرام و سنگین
قدم میزنم
سنگین و آرام
هنوز هم
منتظرت هستم
آذر
سفید شد
مثل چشمانِ من
به راهِ تو
برف بهانه ی خوبی ست
بیا!
ای که بواسطه پرده های بزرگی و دیوار های شکوه از من نهان گشته ای.... ای حوری من که دیدارت را تنها در ابدیت جایی که مساوات هست امید دارم...
+ سطر کوچکی از برگ ها احساس عاشقانه های جبران خلیل جبران که ترجمه فارسیش خیلی از قدرت اولیه ش کاست....
گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه
هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه
دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه
قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه
گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه
از برای خاطر اغیار خوار م می کنی...
من چه کردم کین چنین بی اعتبارم می کنی....
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو....
گر بگویم.... گریه ها بر روزگارم می کنی...
واى از آن روز...تو عاشق شوى و من معشوق
پدرى از تو در آرم که خدا مى داند!
افشین واعظی
ای خدای مهربان...
کی می رسد باران...
تا بشویم جان خود را...
در آبــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ .
لب هایم را می خندیدی....
چشمانم را می باریدی ....
در رویایت می چرخیدم...
آوازم را می رقصیدی...
هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوستداشتهباشی که دوستت دارم.
این توقّعیست غیرمنصفانه.
من باید عاشقِ تو باشم ــ در حدِّ ممکنِ عشق، و آرزومندِ آن باشم که مرا بخواهی ــ
هر قدر که میخواهی.