نوشته های مستر من

مقاوم

استاد روانشناسی : تو تیپ شخصیتی مقاومی داری 

- یعنی چی؟! 

+ یعنی مقاومتت در برابر ناملایمات پیش روت خیلی بالاست و همش رو هضم میکنی و تو خودت میریزی

کجاس الان اون استاد که ببینه دیگه دارم از تو متلاشی میشم

و..... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

تنفر

گاهی ادم دلش تنگ می شود
برای خودش...
برای گذشته اش...
و برای خلاص شدن از روز های زجر اور تداعی کننده ش
و گاهی آدم متنفر می شود
از خودش...
و این پایان قصه ی هر کسی است...
که تازه شروع می شود.
۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مسترمن

آوای جبران

چه نادانند آن مردمی که گمان می برند؛

عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می‌آید...

عشقِ حقیقی آن است که زاده‌ی سازگاری روحی باشد...

 و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود،

در یک سال و یک نسل تمام نیز به کمال نمی‌رسد!

جبران خلیل جبران، آوای جبران

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسترمن

حقیقت غریبانه

تکرار غریبانه روز هایت چگونه گذشت...

وقتی روشنیِ چَشم هایت در پشتِ پرده هایِ مه آلودِ اندوه پنهان بود...

با من بگو...

از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات...

از تنهایی معصومانه دست هایت...

آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت...

و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات...

حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟...

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مسترمن

با هیچکسم میل سخن نیست...

دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست

موافقین ۴ مخالفین ۰
مسترمن

خواب خوب، حس خوب، پیام خوب :)

سلام..
دیشب خوابت رو دیدم..
خواب دیدم اومدی..
داری میای ینی... دل تووو دلم نیس... من نمیدونم چرا خوابامو توی خونه قبلیمون میبینم :|
داشتم میومدم [....] ک باهم بریم کافی شاپ...
ساعت یه ربع به ۹ شب شده بود هنو نیومدی بودی :/ تو راه بودی..
خوب بود...
: ))
+ یه پیام دوست داشتنی که امروز واسم اومد :)
++ من تا حالا کافی شاپ نرفتم :)
۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مسترمن

لب پنجره

آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست... 

حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسترمن

لنگ ظهر

از سری سر و کله زدن های من (+) و خاله فریبا (-):

- رضاااااااااا... هوووووی پااااشووو بااااا ساعت دو ظهره هنوز گرفته خوابیده

+ خاله تورو خدا سر و صدا نکن خسته ام

- بعله دیگه منم از شب تا صبح بشینم پای تلگرام و لاو بترکونم و مخ دختر مردمو بزنم خسته میشم

+ خااااااالللللللهههه؟!!!!  خوبه خودت شاهد بودی تا خود صبح داشتم سفارش مردم رو طراحی میکردم... :/

- دیگه بدتر... دیگه بدتر .... هم سن و سال های تو کم مونده بچه شون هم به دنیا بیاد تو هنوز....

+ چیکار کنم برم مخ دختر مردمو بزنم؟!!

- ها چشمم روشن بعله بفرما دیگه ... بعد اینهمه مدت پسر بزرگ کردنم همینم مونده بود 

+ پس چی؟!!

- هیچی بیا یکم سر معصومه رو گرم کن باهاش بازی کن من بخوابم خسته شدم از صبح

+ من : :/ 

- تو که اگه عرضه این کارا رو داشتی الان دست از پا دراز تر نمیفتادی اون گوشه زانوی بخل رو غم بگیری

+ خاله زانوی غم بخل بگیری .... بعدشم بغل ...خخخ 

پ.ن : آخر سر هم نفهمیدم چی به چی شد هر چی گفتم یه چیزی گفت نفهمیدم چیکار کنم معصومه رو گرفتم اوردم زیر پتو با هم خوابیدیم...خخخ ... البته اینقد ادا در آوردیم که خواب همه رو پروندیم 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مسترمن

دلتان مستدام :)

اگه شب قدر برامون مهمه، قبل از شب زنده داری به فکر دلهایی باشیم که ممکنه تو این سال باعث شکسته شدنشون شدیم...

اگه دلمون از خدا شکسته شاید دلی هم از ما شکسته...

قبل از احیای شب قدر به فکر احیای دل هامون باشیم... 

شب های قدرتون مقدّر :)

۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مسترمن

لال شدم

بعضی وقت ها هم هستن که ادم به طور کلی دیگه وارد مرحله لال شدن میشه
با اینکه پر از حرفه ولی دیگه حتی ذره ای حوصله و توان گفتن کوتاه ترین کلمه و حرفی رو نداره
آدما چرا لال میشن؟
چرا دیگه به مرحله ای می رسند که دیگه نه توان ورود به بحث های عمیق رو دارند نه حتی حوصله دفاع
و فقط و فقط دنبال این هستن که هر چه زودتر تموم بشه و دیگه بیشتر از این مجبور به حرف زدن نباشند؟!!!
خیلی سخته وجود ادم پر از انبوه ناگفته ها باشه و زبانش پر از فریادی از جنس سکوت...
لال نشید صلواااات :)
۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
مسترمن