نوشته های مستر من

دوست یعنی دوست جونیه خودم 3>

خرس و خرگوش

توی زندگی بعضی ها هستند که طعم و حس و مزه بودنشون کلا یه جوری دیگه عجیب دلنشین هست

در عوض شرمندگی و شرمساری جلوی این چنین آدمایی هم تا سر حد مرگ آدمو نابود میکنه به طوری که فقط دنبال یه درز و دریچه و دهنی هستنی که از طرف زمین وا بشه تا اعماقش با سرعت نور بری ولی هیچوقت همچین اتفاقی نیفته 

آدم از کل دنیا هیچ کس رو نداشته باشه ولی یه دوست جونی داشته باشه که بتونه روش قسم بخوره از حیث صمیمی ترین بودن و قدیمی ترین بودن مخصوصا و مخصوصا مورد اعتماد ترین بودن و همیشه بودن هاش

اینکه همیشه با خوب و بدت ساخته باشه... مخصوصا وقتایی که حوصله نداری یه جوری بیاد بچسبه بهت که تا حالتو خوب نکنه و خنده رو حتی به زور بازوش ننشونه رو لبات دست برنداره یا حتی خیلی بالاتر از اینا حتی وقتی خودش اعصابش هم داغونه و تو هم اعصابت بهم ریخته س و حوصله نداری وضعیت خودش یادش بره و باز همه عزم و جزمش و تمام نیروش برای خوب بودن تو جزم بشه

راستش میدونی چیه؟

بعضی وقتا یکی اینقدر خوبه که از شدت خوب بودنش تو سیل سیل خیس شرمساری میشی و از وصف وسعت دریای محبت و دل بیکرانش عاجز

شکی ندارم که اعتماد از اینکه همچین موصوفی داره بر خودش هم میباله و گاها خودش هم به شک میفته که وجود ذات واقعی کدومشونن ...

اینکه یکم خرداد سالروز تولدش باشه ولی تو در وسط هیاهو های دغدغه های یک آن بر سرت خراب شده هایی باشی که با اینکه بدانی دوست خردادی ات چقدر برایت عزیز است ولی به هیچ وجه توقع و انتظار این رو نداشته باشی که همین اولش شده باشد و تو از همه جا بی خبر...

که برای کم کردن این حس شرمساریت برگرده بهت بگه تو خودت چندم بودی اصلا؟!! 23،24؟ یا اصلا 6 ام ؟ البته شهریوری اش را که می دانم... و اینکه همون روز عروسی هادی بود

بعضی دوست ها اینقدر دوست هستند که تبدیل به دوست جونیه انحصاری خودت میشوند و میدانی که کسی همچون تو برایش نیست و کسی همچون او برایت...

فکر نکنم بین همه کسانی که من رو میشناسن قدیمی تر از تویی هم وجود داشته باشد که با این صلابت استحکام دوستی اش هر چه بیشتر میگذرد بیشتر در دل و جان و روح آدمی تبدیل به گوشت وخونی از جنس خودش شود... چه از زمانی که یه پسر دانشجو بودم و چه حال که با همه نا ملایمتی ها برای خودم مستر من ایی شده ام.

از صبح که اون اتفاق افتاد هر چقدر کلنجار رفتم دیگه نتونستم رو در رو بهت تبریک بگم و فقط دنبال بهانه ای بودم که از دستت در برم و اینجا برایت بنویسم:

 زادروزت مبارک دوست جونیه خودم :)

که اگر تو را نداشتم خدا می داند که دیگر چه ها نداشتم...


+ از دوست داشتنی ترین استیکر های موجوده به نظر ما :)

++ با کلی استرس و ترس از اینکه امروز تموم بشه و مشکلات نتی و این حرفا فقط زور زدم که حداقل درآخرین لحظات زادروزت بتونم بنویسم

+++ شرمنده بازم از همه دوستان فک کنم یه هفته ای هم نباشم همین فردا قراره برم یزد (چه اتفاقی واقعا...فکرش رو هم نمیکردم اینقد زود هر چند اتفاقی آرزوی دیدن یزد قراره برآورده بشه) 

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مسترمن

توازن احساسات

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که بازوانم عادت کرده‌اند

سایه‌ ات را در آغوش کشند

و یکدیگر را بیابند،

بی‌ آن‌ که گردِ تنت پیچیده‌ باشند

اگر با واقعیتِ تو که روزها و سال‌هاست

که تسخیرم کرده‌ای، روبرو شوم،

بی‌تردید به سایه‌ای بدل خواهم شد

آه! ای توازن احساسات!

روبر دسنوس

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مسترمن

دلتنگی ها

چند وقتیست دلتنگم... 

نمیدانم دلم تنگِ چه چیزی یا کسی است... 

نمیدانم اعماق وجودم را که کنکاش میکنم آن جای خالیِ آزار دهنده برای چیست که اینگونه شب و روز را برایم به این شدت تنگ کرده است...

حتی دیگر نمی دانم به کجا آمده ام و برای چه آمده ام...

و نمیدانم چرا روزگار اینگونه چرخیده که من اینجایم و آن آنجا

در حالی که نه بودن من دست خودم بوده و نه او...

نمیدانم آن جای خالیِ دلتنگی هایم چشم به انتظار کدامین مرهم باید بماند :(

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مسترمن

روزی به نام معلم :)

معلم

اشتباه پزشک زیر خاک دفن می شود. 

اشتباه مهندس روی خاک سقوط می کند.

اما اشتباه معلم روی خاک راه می رود و جهانی را به نابودی می کشاند...

+ بعد از چند سال (البته کوتاه) این بهترین متنی بود که تا به حال خوندم در روز معلم، ممنون از دوستانی که یادشون بودم و بهم تبریک گفتند :)) انتظارش رو نداشتم سیل این همه تبریکات رو امسال :))

++ عکس هم خیلی دلنشین بود :)

۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مسترمن

هندزفری ◀ نسکافه، رستاک

کاور هندزفری نسکافه

3. نسکافه، رستاک ◀ دریافت ، حجم: 3.12 مگابایت

"یاد یه شعر تازه می افتم... وقتی سرت توی کتاباته...

موهای جاری روی پیشونیت... زیباترینِ اتفاقاتِ... " 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مسترمن

نفرت...

هر وقت با نفرت بازی کردم...  باختم. 

+ بعضی وقتها هم سرتون رو بگیرید بالا و به خدا بگید:

خوب حال میکنی برا خودت اون بالا ها ؛)

++ یه سوال: به نظرتون ترکیب رنگ توسی - سرمه ای بهتر میشه یا کرمی قهوه ای بیشتر به هم میان؟!  برا شالگردن...  :)

۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
مسترمن

نامه خیالی ۲ (نگاه سبز)

بانوی خیالیِ من:

نه تو میدانی در چه حالی ام و نه من می دانم...

ولی هر جا که هستی و صدایم را نمی شنوی سلامم را به خود برسان و عمق احساس مرا برای خودگوشزد کن...

می دانی؟

چشمان سبز تو بوی فتنه می دهند... و من جوانی پرشور در غبارِ مه آلودِ احساساتت، خود را گم کرده ام...

و تو خشنود از هیاهویِ آشوب هایِ تمام نشدنیِ شهر...

دلم را که سخت در آغوش می گیرم تا از هجومِ زبانه هایِ شعله هایِ عشق در امان بماند جاودانگیِ حضورت در اعماق دل وجودم را می سوزاند...

رقصانه یِ گیسوانِ بلندت در هجوم بی رحمانه یِ بادها عاقبت من را به باد خواهد داد...

و سرانجام به نظاره می نشینی که چگونه مویِ سپیدِ غریبانه یِ آشنا، در حسرت لمس گرمیِ دستانت از سبزیِ نگاهت پیشی گرفت...

اکنون که اوج ژرفایِ نگاهت، فراتر از نگاهت نیست نمی توانی درک کنی اوج نیازت را...

و آن روز که سپیدیِ گیسوانت به شمارش در آمدند و آتش شور جوانی و غرور زنانگی ات فروکش کرد در حسرت یک نگاهِ ساده یِ عمیق خواهیم سوخت...

که در حسرتِ گرمیِ شیرینیِ خوشرنگِ ساده یِ یک استکان چایی داغ، تلخ ترین قهوه هایِ سردِ تُرکِ کافه ها را می نوشیم...

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسترمن

گاهی در انحصارتان مکث کنید

دوست داشتن چیز خوبی است و دوست داشته شدن حتی چیزی فراتر از آن...
ولی در این میان چیزی هم هست که کمی تا قسمتی بیشتر فراتر است...
بعضی وقت ها نیاز هست که کسی را انحصاری دوست داشته باشید و بخواهید انحصاری دوست داشته بشوید...
این اوج یک رابطه ی دوستی می تواند باشد...
و فراتر از این آن است که همان کسی را که انحصاری دوستش دارید شما را انحصاری دوست داشته باشد...
شاید این همان لحظه ی تلاقی ای باشد که میتوان به آن عشق گفت...
اینکه در دوست داشتنتان نسبت به او کسی نمیتواند پیشی بگیرد و در دوست داشته شدنتان توسط او هم همینطور...
اینکه مطمئن می شوی من انحصاری ترین موجود دوست داشتنیه او هستم و او هم دوست داشتنی ترین موجود دوست داشتنی من...
و این از اعجوبه ترین نیازهایِ عمیقِ درونیِ هر فرد هست... که هر کسی نمیتواند... چه در داشتنش...و چه در یافتنش...
آن وقت هست که می توانم قول یک عمر داشتن حسِ خوبِ همیشگیِ تمام نشدنی را برایتان امضا کنم...
که در آن شکی نیست... شاید رستگار شوید... :))
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
مسترمن

برف زمستانی یا بهاری؟

برف زمستانی بهاری

ولی قرارمان این نبود ها!!! گفته باشم... اینکه من نباشم و بباری و بعد بیایم و غافلگیرم کنی با این حجم بودنت و من فقط فرصت تماشای آب شدنت را داشته باشم...

+ عکس شهر برفی م :)

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مسترمن

آخرین هفته ی قرار وبلاگی_قرآنی :)

اینم آیات آخرین هفته قرار وبلاگی_قرآنی ما :)

❤ ۱. نابینا و بینا [کافر و مومن] یکسان نیستند. (فاطر، 19)

❤ ۲. بی تردید خدا دعوت حق را به هر کسی بخواهد می شنواند. (فاطر، 22)

❤ ۳. از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند، بی شک خدا توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است. (فاطر، 28)

❤ ۴. خدا دانای غیب آسمان ها و زمین است و بی تردید به نیات و اسرار سینه ها آگاه است. (فاطر، 38)

❤ ۵. بیم دادنت فقط برای کسی ثمر بخش است که از قرآن پیروی کند و در نهان از خدای رحمان بترسد، پس او را به آمرزش و پاداشی نیکو و با ارزش مژده ده. (یس، 11)

❤ ۶. و مرا چیست که [از روی یقین] کسی را نپرستم که مرا آفریده و به سوی او بازگردانده می شوید؟! (یس، 22)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسترمن