نوشته های مستر من

پر از سکوت...

گاهی وقتها آنقدر پر از حرفی که حتی نمی توانی جمله ای به زبان بیاوری...

آنقدر در اعماق وجودت درد داری و حرف های ناگفته که تنها فریادی می کشی از جنس سکوت...

فریادی به بلندای تمام ناگفته های دلت.... به تمام آنچه که بر سر دل ها آمد و لام تا کام نتوانستند حتی کلمه ای بگویند...

تنها سکوت کردند.... نگاه کردند... فرو خوردند همه ش را و تهمت مغرور بودن را هم به دوش کشیدند...

و قوی ترینشان شاید لبخندی هم به صورتکان خود نقش بستاندند تا خلاص شوند از نگاه ها و حرف ها و قضاوت های دیگران...

که مجبور باشند لبخندی برای دیگران نشان دهند تا شاید کسی متوجه شدت اشک ها و اوج زخم هایشان نشوند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

دوست مضررر!!! D:

گوشی زنگ میخوره....

بهنام: سلام آ ریضا، ( بعد کلی احوال پرسی و جنگولک بازیها) > این گوشی خمیده ها چند میشن قیمتاشون؟!!!

من: کدوم گوشی ها؟!! خو یه اسمی مارکی مدلی ؟!!!

ب: همینا دیگه که صفحه شون خم میشه و ال جی هم هست انگار.... ( بعد دو ساعت آرم و مدل گوشی رو میفهمیم حالا)

همچنان ب: اینا چندن قیمتشون الان؟ میخوام یکیشون رو بردارم دست دومه چند میشه حدودا؟

من: دست دوم؟ برا کیه؟ کی خریده؟ برا چی میخواد بفروشه؟ چند خریده خودش؟

ب: برا همین یاور خودمونه. یه هفته بیشتر نیس. یک  دویست اینا حدودا... 

من: راستش در حد صفره یه چیزایی دورو بر زیادش یه تومن کم کمش دیگه از نهصد تومن بی انصافیه...

اون (یعنی همون بهنام) : چییییییییییییییییی؟!!!! یه تومن؟!!!!!!!! نهصد تومن؟!!!!!! الو الو رضا صدا میاد الو الو.... (پیش یاور هم داره حرف میزنه مستقیم).... قطع میکنه دوباره زنگ میزنه خودش..... 

بهنام: بابا من میگفتم پونصد تومن با هزار تا التماس و اینا اون گفت هفتصد و پنجاه منم گفتم دیگه هفتصد آخرش ... تو الان میگی یه تومن نهصد تومن؟!!!!!!!!!

من: خو بهنام منصفانه اش اینه.... اگه بخوای سرش کلاه بذاری اون یه چیزه دیگه.... ولی میگی یه هفته اس گوشی رو خریده انصافا از نهصد تومن که دیگه خیلی پایینشه کمتر بگی نامردانه اس.... مگه اینکه دوستانه به خودش بگی اول اینه قیمتش ولی به من به این قیمت بده...

بهنام: مثلا من زنگ زده بودم به تو که قیمتو از هفتصد تومن یه کمم بیارم پایین ها.... الان تو دوست منی یا دوس یاور؟!!! یه تومن؟!!!

من: خخخخ.... گفتم که اگه نخوای جانب انصاف و عدالت رو رعایت کنی هر چقدر توانت باشه میتونی کم بدی ولی انصافا خیلی غیر منصفانه و ناجوانمردانه اس به اون قیمتی که تو میگی.... منصفانه ترین قیمت ممکنش که نه اون ضرر کنه نه تو همونه حدودا بیشتر از یه تومن نه کمتر از نهصد هم نه....

بهنام: (با حالتی وا مانده و البته احساس هم کردم رضایتی نسبی ) باشه دیگه اگه تو بگی بخاطر تو دیگه بذار به ما ضرر کنه من خرش کرده بودم والا با اون قیمت.... خخخ

من: به یاور بگو یه شیرینی به من بدهکار....خخخ

بهنام: هن دا مثلا گفتیم زنگ بزنیم به دوستمون هوای ما رو خواهد داشت... (با شوخی)

+ خدا رو شکر که یه خاصیتی که بهش خیلی توجه میکنم همیشه بدون در نظر گرفتن تعصبات و تعلقات شخصی و کروهی و هر چی و هر چی فقط اون چیزی که حرف حق باشه و درستتر رو قبول میکنم... نه صرفا بخاطر اینکه کسی دوستمه، زبانمه، شهرمه و ... به نفعش رای یی بدم یا حرفی بزنم. دست خودم نیست، نمیتونم اینطوری. کاش همیشه بشه همینطور موند و همینطور نگهش داشت :)

++ پر بود از خود تحویل گرفتگی کاذب... میدونم... گاهی وقتها یادآوریه بعضی چیزا به خودمون لازمه... تا هم یادمون نره هم حفظش کنیم :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

خدا...

همیشه لحظهــ ـ .  آخــ ـ ـ ...ر خـــــــــدا  نزدیک تر میشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

برف بهانه خوبیست...

برف می بارد 

آرام و سنگین

قدم میزنم 

سنگین و آرام 

هنوز هم 

منتظرت هستم

آذر 

سفید شد 

مثل چشمانِ من 

به راهِ تو 

برف بهانه ی خوبی ست

بیا!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مسترمن

ده کیلومتر مانده به عشق

از کوچه های غم انگیز کوفه تا نجف و مسیر پر از عشق کربلا، در دریای شور و نهایت عشق و احساس ❤️

اینجا آخر عشق نیست اینجا خود عشق است ❤️

اینجا حوالی مرکز شور عشق... ده کیلومتر مانده به کربلا 

+ سرعت نت خیلی افتضاحه و موقت بین راهی

به یاد همه تون هستم...اگر چه.... خودم خیلی رو سیاه تر از این حرفام :)

ان شاءالله فردا قبل از ظهر تو کربلا ♥

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مسترمن

حال

حالم خوش نیست...  همین....  کافیست.... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

دیدار تو...

ای که بواسطه پرده های بزرگی و دیوار های شکوه از من نهان گشته ای.... ای حوری من که دیدارت را تنها در ابدیت جایی که مساوات هست امید دارم...

+ سطر کوچکی از برگ ها احساس عاشقانه های جبران خلیل جبران که ترجمه فارسیش خیلی از قدرت اولیه ش کاست....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

یک بیت شعر

گاهی می تواند قدرتی داشته باشد که فقط اشک هایت سرازیر شود و چنان وسواسی داشته باشی برایش که شاید هفته ای یک سطر تنها به دلت بنشیند و آخر سر هم با کلی کلنجار لایقش ندانی هنوز....

فقط این را میدانم که عجیب بازی میکند... 

و عجیب از دل بر می آید....

شاید خیلی.... در پیچ زمان گرفتار شود...

ولی عجیب از پیچاپیچ زمان خلاصی خواهد یافت و در تمام زمان ها خودنمایی... به این ایمان دارم.... 

+ حال این روز هایم.....  بماند....

کنج همه ی ماندنی های دیگر تنهایی هایم.. 

++ نمیدانم شاید خداحافظی با وبلاگ نویسی.....  شاید 

+++ در دنیایی که هر کس به فکر دنیای خود است و به جریان انداختن زندگی در مسیر خودش.... هر مسیری که خود میخواهد... تو ( یعنی من) از عشق سرودنت شاید چرتی بیش نباشد... :/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

افسار...

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه 

گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه 

هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست 

خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه 

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا 

دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه 

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز 

با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه 

قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان 

بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه 

گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی 

آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن

روزگارم

از برای خاطر اغیار خوار م می کنی...

من چه کردم کین چنین بی اعتبارم می کنی....

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو....

گر بگویم.... گریه ها بر روزگارم می کنی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسترمن